درنا نگاهشو ازروی ملینابه صفحه لپتاب سوق داد ودستی به چشمای پف کردش کشید وگفت:
- خسته شدم بیایه نگاه بنداز!.ملینابابی میلی پشت میزنشست وفیلمای دوربیناروچک میکردبایدمیــفهمــیدن کی توی این خونه باستایش دست همکاری داشت،داشت فیلمای ساعت9شبه پیش روچک میکرد متوجه شد دوربیناروقطع کرده بودن هیچ فیلمی ازاون ساعت یافت نکردهمه دوربینا حتی دوربینای ورودی عمارت هم قطع شده بودن پس یکی از اعضای همین خونه بودکه به مکان تک تک دوربینااطلاع داشت باچشمای ریزشده به مونیتور زل زدیک ساعت بعدش یعنی حدودساعت10تک تک دوربینابدون هیچ عیب ونقصی وصل شده بودن وتوی این یک ساعت دقیق همون ساعتی که ستایش اسلحه به دست جلوی کاوه ظاهر شده بود هیچ فیلمی ازاینکه چجوری خودشو از اون انبار بیرون کشیده بود وکی کمکش کرده بود تا دست وپاشوبازکنه وقفل دروبازکنه وبیاد بیرون وجود نداشت،خودِ اون اسلحه هم یه علامت سوال بزرگ بود،از کجا اومده بود؟ملینا بابی حوصلگی برگشت سمت درنا ودلسا که مشغول صحبت باهم بودن وکلافه گفت:
- هیچ فیلمی نیس.درنایکم متعجب گفت:
- مگه میشه؟
- بله حالاکه شده از9تا10شب همه دوربیناقطع بودن هیچ فیلمی نیسدلسانفسشوفوت مانندبیرون دادوگفت :
- دقیق همون ساعته،حتما یکی ازخدمه بوده باز،توی یه خونه که سرجمع10تاخدمه داره باید دوتاش نفوذی از کاردربیان اونوقت کاوه خان عین خیالش هم نیس که توچنگال ایناییم هی مدام تکرار میکنه دستشون بهمــون نمیرسه بابا اونا حتی تایم خوابیدن ماروهم درنظر دارن وقتی که کنارمون نفس میکشن زیریه سقف فکرمیکنی نمیتونن توغذامون سم بریزن؟مگه باکشـه کاوه؟همش میگه قبل از اینکه بخوان کاری کنن با دستام خفشون میکنم.دُرنا بیخیال زدبه شونش وگفت:
- ولش کن دلساجونم،خون خودتوکثیف نکن الکی حرص میزنی که چی؟داداش کاوه م کارشوخوب بلده هیچ وقت حرفی روکه ازش اطمینان نداره نمیزنه توکه ترسو نبودی عزیزم بهش اعتماد کن حالام پاشو بروایناروبزن رو دوربینا بلکه ببینیم با اثرانگشت میفهمیم کارکی بوده؟
***
درنا بی حال خودشو روی تخت پرت کردهنوز چشماش گرم نشده بودن که باسروصدای کامی بیدارشد نگاهشو دور اتاق چرخوند وسیخ سرجاش نشست:
- کامی بچه کو؟
- چمیدونم!
- یعنی چی که چمیدونم میگم الی کجاست؟جایی رفته؟جایی بردینش؟کوش هان؟
- عه بسه دیگه درنا من چمیدونم کاوه اومد بردش جایی
- خب میگم کجا؟.کنترل صدای درنا از دستش خارج شده بود،کامی دست ازکارش کشید وچمدون رو که داشت ازلباسای خودشو درنا پرمیکرد وسط اتاق پرت کرد ودا:
صداتو بیارپایین زود حاضرشو باید از اینجابریم لو رفتیم میفهمی؟.
درباره این سایت