• درنا حتی خودشم نمیفهمید چرا اون لحظه سرلج ولجبازی افتاده بود جیغ کشید:
  • تانفهمم بچه روکجابردین نمیام قرارشد من ازش مواظبت کنم پس کاوه غلط کرد بی اجازه اونو از اتاقم برد!.کامی دندوناشو روی هم فشرد وبازوی درنارو توی دستش گرفت وفشارداد و ازلای دندونای کلیدشدش غرید:
  • بس کن درنابس کن اماده شو زود
  • باهات هیچ جا نمیام.مشت محکمی که کامی نثاردهنش کرد بهش اجازه ی مخالفت بیشتر نداد،ریزش اشکاش باعث شد به خودش بیاد وهق هقشو خفه کنه دستشو روی گونه ش سردادوبا ناباوری به کامی زل زد که مشغول چپوندن لباساتوی چمدونابودحتی نیم نگاهی هم به درناننداخت،درنابه سمت سرویس بهداشتی دوید بغضشواونجاخالی کردبه خودش توی آینه توالت نگاهی انداخت صورتش سرخ شده بود نفساش ازعصبانیت تند شده بودن صدای کوبش درتوسط کامی فرصت بیشتری نداد که به خودش زل بزنه از آینه فاصله گرفت ابی به صورتش زدو اومدبیرون.نگاه سردشوبه کامی که بهش زل زده بود انداخت وتا خواست ازش فاصله بگیره کامی مچشو چسبید واونوسمت خودش کشید جایی روکه سیلی زده بود اروم بوسید و از اتاق بیرون رفت،درنا نفسشو آه مانند بیرون دادوسری به نشونه تاسف ت داد اتاق رو از نظرگذروندتا مطمئن شه کامی چیزی روجانگذاشته باشه سریع حاضرشد ورفت پایین.نگاهشوبه کاوه دوخت وگفت:
  • بچه روچیکارکردی؟یکی برامن توضیح بده.کاوه باخونسردی گفت:

به داوود سپردم ببرش همونجایی که با شهابی قرارگذاشته بودم تا تحویلش بده.ریزبینانه به کاوه نگاه کرد تااگه دروغ میگه تشخیص بده ولی چیزی ازچهره ش نخوند!راه افتادن،کاوه ودلسا باهم،ملیناباصابرو داوود،درنا و  کامی هم باهم.توی مسیرهیچ حرفی بین کامی و درنا ردوبدل نشد،باهاش سنگین شده بودحتی اگه کامی هم سکوت رو میشکست درنابی محلی میکرد،همش هم ازاون سیلی ناغافل بود،فقط ازبین حرفاش متوجه شده بودکه به ارومیه میرن و ازاونجاهم قاچاقی میرن ترکیه وبعدازچندروز استقرار میرن کانادا شایدهم تا اون موقع مقصدشون تغیرکرد،فهمیده بودکه وفتی دلسا اثرانگشت روی دوربین روچک کرد،اثر انگشت با اثرانگشت یکی ازخدمه ها مطابقت داشت وملیناهم اتفاقی داشته ازجایی ردمیشده که شنیده داشتن راپرت خونه رومی دادن برای محاصره خلاصه خدمه روخفتش کردن وستایش هم توی زیرزمین به حال خودش گذاشتن وبیخبر گذاشتن رفتن اونم نصفه شب حوالی3!آروم لای پلکاشو گشود هنوز نرسیده بودن تازه دم دمای سپیده دم  بودهنوزآفتاب بیرون نزده بود،چشمای خمارکامی نشون ازبیخوابیش بود


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

علیرضا حبیبی jaber درگیری شغلی ساخت مدار های الکتریکی ساده Tammy زندگی زیبا... کنکور موفق Business